نیست که نیست؟

ساخت وبلاگ
سه روز تمام در تب سوختم. کابوس دیدم و هذیان گفتم و تو را در میان تمام این دردها داشتم. تو را در میان تمام کابوس هایم داشتم که گم ات می کردم و درست زمانی پیدایت می کردم که دست های مامان می آمد روی پیشا نیست که نیست؟...
ما را در سایت نیست که نیست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soheylakaviany بازدید : 139 تاريخ : سه شنبه 13 شهريور 1397 ساعت: 3:54

مى گويد:" فكر كن زندگى شبيه يه كافه باشه، تو مى رى اونجا و حق دارى كه يه نوشيدنى سفارش بدى. فقط يكى! چون آدم نمى تونه قهوه رو با آبميوه بخوره. اگر آبميوه بخورى شيرين ِ و خوشمزه و اگر قهوه بخورى درسته نیست که نیست؟...
ما را در سایت نیست که نیست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soheylakaviany بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 13 شهريور 1397 ساعت: 3:54

صدایش را انداخته بود روی سرش که یعنی حق با من است. پسرک هم هاج و واج نگاهش می کرد. فقط نگاهش می کرد. شاید 5 یا 6 سالش بود. و احتمالاً کسی حواسش به لرزش پاهای لاغر پسرک و انگشت های کثیف پاهایش که توی ی نیست که نیست؟...
ما را در سایت نیست که نیست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soheylakaviany بازدید : 128 تاريخ : سه شنبه 13 شهريور 1397 ساعت: 3:54

می پرسد: حالت چطور است؟می گویم: مثل کسی که خبر فوت دوستی را بهش داده اند و بعد یک هفته هنوز باور نکرده است. مثل کسی که در شروع یک راه تازه است و می ترسد، و هر روز صبح قیمت دلار را نگاه می کند و از جنگ نیست که نیست؟...
ما را در سایت نیست که نیست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soheylakaviany بازدید : 117 تاريخ : سه شنبه 13 شهريور 1397 ساعت: 3:54

آرام و زیر لب می گوید: "حتماً بهش حساسیت داشتی که اینجوری شد." با خنده می گویم: "من دیگه دارم به همه چی حساسیت پیدا می کنم. بادمجون، گوجه ی خام، بادمجون، بادوم زمینی و..." چشمان را می بندم و به شمردن چیزهایی که ازشان حساسیت دارم ادامه می دهم.
با ترس می پرسد: " اگه یه روز به من حساسیت پیدا کنی چی؟"
می گویم: " کردم، حساسیت پیدا کردم. به هر کی که نزدیکت بشه حساسیت پیدا کردم..."

نیست که نیست؟...
ما را در سایت نیست که نیست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soheylakaviany بازدید : 115 تاريخ : سه شنبه 13 شهريور 1397 ساعت: 3:54